بعد از دوسال من هنوز هم اينجام
با قبل خيلي فرق کردم ولي خاطرات به نظرم هنوزم زيباست
اينجا برام شده مثل يه قلعه ي ساکت و متروک
درسته الان تار عنکبوت گرفته ولي يه روز يه پناهگاه امن و شلوغ بود .
يه قلعه سنگي که شبا پر ميشد از نور شعله هاي اتيش و هياهو
حالا دو باره برگشتم به قلعه و ميبينم خاک و خورده سنگ همه جا رو گرفته
مشعل ها خاموشن
ولي من هنوز اينجام و با علاقه به همه ي اين دگرگوني نگاه ميکنم
دستونشته هام منتقل شدن به يه پناهگاه امن ديگه : اينستاگرام reyhane.rr2903
درباره این سایت